جدول جو
جدول جو

معنی تباه رای - جستجوی لغت در جدول جو

تباه رای
(تَ)
تباه خرد. مرد سست عقل. تبه رای
لغت نامه دهخدا
تباه رای
مرد سست عقل تباه خرد سست عقل
تصویری از تباه رای
تصویر تباه رای
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تباه کاری
تصویر تباه کاری
خراب کاری، فتنه و فساد، فسق وفجور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیره رای
تصویر تیره رای
بدرای، بداندیش، نادرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تباه کار
تصویر تباه کار
تباه کننده، نابود کننده، خراب کار، گناه کار
فرهنگ فارسی عمید
(زَ / زِ)
صاحب فکر نو و تازه. صاحب فکر روشن و خوش:
مهان را همه چشم بر سوفرای
از او گشته شاد و بدو تازه رای.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
عمل تباهکار. خرابکاری. کاری زشت و بد کردن. افساد. تبهکاری، فسق. فجور، زنا. رجوع به تباه و دیگر ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَهْ رَ)
بداندیشه. بدرای. تباه رای. تباه خرد:
مغان تبه رای ناشسته روی
بدیر آمدند از در و دشت و کوی.
(بوستان).
رجوع به تباه و تبه و دیگر ترکیبهای این دو و تباه رای شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
بدرای و ناراست و نادرست. (ناظم الاطباء). تیره مغز. تیره خرد. تاریک اندیشه:
ببردش ورا هوش و دانش خدای
مرا بی خرد یافت آن تیره رای.
فردوسی.
همان جهن و گرسیوز تیره رای
که او برد پای سیاوش ز جای.
فردوسی.
هر کسی چیزی همی گوید ز تیره رای خویش
تا گمان آید که او قسطاس بن لوقاستی.
ناصرخسرو.
از دهر غدرپیشه وفائی نیافتم
وز بخت تیره رای صفائی نیافتم.
خاقانی.
چو خدمت پسندیده آرم بجای
نیندیشم از دشمن تیره رای.
سعدی (بوستان).
گرت برکند خشم روزی ز جای
سراسیمه خوانندت و تیره رای.
سعدی (بوستان).
... عجب داشت سنگین دل تیره رای.
سعدی (بوستان).
دلا همیشه مزن راه زلف دلبندان
چو تیره رای شدی کی گشایدت کاری.
حافظ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بوی تباه. بوی بد. گنده بوی. بوی پوسیدۀ چیزی
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تیره روز. بدبخت. کسی که روزگارش تباه باشد. رجوع به تباه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ضایعکار و فاسدکار و خراب کننده. (ناظم الاطباء). تبه کار. که کاری زشت کند. بدکار. طالح. عاصی. مفسد. فاسق. فاجر. سیاه نامه. رجوع به تباه و دیگر ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بدنامی. زشت نامی:
هرکس که ببارگاه سامی نرسد
از ناکسی و تباه نامی نرسد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از تباه روز
تصویر تباه روز
کسی که روزگارش تباه باشد تیره روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباه نامی
تصویر تباه نامی
زشت نامی، بد نامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباهکاری
تصویر تباهکاری
عمل تباهکار خرابکاری، فسق فجور، زنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازه رای
تصویر تازه رای
تازه رای نو اندیش نو بوشا صاحب فکر نودارای اندیشه تازه و روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با رای
تصویر با رای
صاحب اندیشه نیکو باتدبیر، خردمند، دانشمند
فرهنگ لغت هوشیار
بدکار، تبهکار، شریر، فاجر، فاسد، فاسق، بدکردار، ناصالح مفسد
متضاد: درستکار، صالح
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اتلاف، انهدام، تضییع، هدر، ضایع سازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد